قسمت بیستم جومونگ
تسو یاد حرفهای اویه میوفته و میفهمه که جومونگ دست روی بد جور چیزی گذاشته و اگه موفق شه کارش با ولیعهدی تمامه
یونگ پو هم از اینکه تونسته جلوی تسو خودی نشون خیلی خوشحال دوچی دوباره اونو چوخان میکنه و ارجو و مقامش میبره بالا که یونگ پو میگه خیلی خوب عرعر فکر کردی خرم با این حرفهات الان دیگه تسو هم فهمیده که من چقدر باهوشم الان هم یه نقشه ای براشون کشیدم حال کنند اول با تسو شر جومونگو کم میکنم بعدش اونهم دور میزنم شرشو کم میکنم حال میکنی تاکتیکو دوچی هم کلی قربون صدقه اش میره ولی توی دلش میدونه که وقت اجرا یونگ پو کم میاره
بعد اویه رو میگه بیارن اونجا تا بهش روحیه بده و میگه کارو خوب پیش ببری یه جایزه پیشم داری .اویه هم بر میگرده خونه که ته دلش به این کار راضی نیست ولی به خاطر بویونگ مجبوره
جومونگ بر میگرده بویو و برای گوموا از حرفهای گوهر بارش به یانگ جو میگه که چطور زدن توی گوشش و ژنرال هوک چی هم تعریف این رشادتها رو به شاه میده که گوموا میگه آفرین خون من توی رگهاته که همون حرف دل منو بهش زدی .اون وسط تسو هم که از موفقیتهای روز افزون جومونگ در حال ترکیدنه و خرزوخان هم نگران آینده بویو
بیرون از تالار جومونگ یه نگاه غرور آمیزه به دادشهاش میکنه و میگه حال بدوین دنبالم تا برسین و میره .یونگ پو که ذاتاً در این موارد احساسی میشه میاد اعتراض کنه که تسو می زنه روی پوزش میگه گفتم توی این مورد تو حرفی نزن و به نارو میگه برو کارگاه آهنگری تفعدی بزن ببینیم اونجا چه خبره
نارو میره کارگاه سر و گوشی آب بده که موسونگ میبیندش و میگه تو اینجا چه کارییه ناور هم میگه من به دستور تسو اومدم حرفیه که موسونگ میندازش بیرون سریع جریانو به موپالمو میرسونه
نارو هم سر راه زیر دست موپالمو که اسمش دوک گوه رو خفت میکنه و میگه بریم که شازده تسو باهات کار داره و این بنده خدا که تا حال همچین ملاقاتهایی نرفته ترس برش میداره تسو هم میگه چند روزه گرفتار کارهای مملکتیم و خبرهایی میرسه که سر از خود یه چیزهایی ساختین و از این حرفها و ما به عنوان رییس کارگاه بوق بودیم نباید چیزی میفهمیدیم دوک گو هم از ترس میگه که ما شانسی یه شمشیری مثل شمشیر هانیها ساختیم تسو میگه پس چرا به شاه چیزی نگفتین که طرف میگه چون دیگه هر کاری کردیم نشد مثل اون شمشیرو بسازیم و موپالمو گفت صداشو در نیاریم که با این حرف تسو امید به زندگی پیدا میکنه و میگه برو وای به حال اگه کسی از این ملاقات خبردار بشه که با موپالمو یکیت میکنم
بعد از رفتن طرف یونگ پو میگه اگه جومونگ بفهمه چی که تسو میگه جومونگ فهمیده و روی همین موضوع داره برنامه ریزی میکنه نفهمیدی چطور جون موپالمو رو بیمه کرده اگه موفق شه به جای ولیعهدی باید برم غاز بچرونیم . همین موقع نامه وزیر بو میرسه دست تسو که گفته شب بیا خونم باهات کار دارم
یوهوا که حالا میتونه جلوی همه سرشو بالا بگیره به جومونگ میگه این چند روز خیلی خسته شدی جومونگ هم که از این کارها خیلی خوشش اومده میگه تا باشه از اینها کارها از این به بعد میخوام تمام پیامهای پدرو من برم هیون تو حال یانگ جو رو بگیرم اونجا تسو و هم دیدم ایندفعه جلوش در اومدم .یوهوا هم میگه حتماً با یانگ جو بده بستون دارند حواست باشه که شاه و یومی یول فهمید که کمان شکسته ولی نمیدونن کار کی بود بپا سوتی ندادی چون یومی یول دیر و زود میفهمه و اگه فهمید دیگه برامون آبرو نمیزاره .چون همه چیو به بد بیاری برای بویو ربط میده
تسو میره خونه خورزوخان که وزیر بو میگه هیون تو رفتی خوش گذشت حالا کردی آمارتو داشتم اونجا جلوی جومونگ که خراب کاری نکردی تسو میگه دیدمش فکر میکرد که کیه وزیر بو میگه مشکل نمکون رو حل کرده فکر کرده که کیه خدا نیاره اون روزه که بخواد ولیعهد شه و اریکه قدرت دستش بیوفته تسو میگه حالا اینها هیچی میخواد برامون شمشیر فولادی بسازه اگه موفق شه چی سرمون میاد وزیر بو میگه نترس هنوز یه برگ برنده داریم خبر داشتی که جومونگ کمال دامول شکسته تسو میگه دیدی چطوری دروغ میگفت من میدونستم کار خود ناکسش بوده بزار به بابام بگم وزیر بو میگه من یه چیزی گفتم سریع جو گرفتت الان وقتش نیست بزار یه موقع مناسب یه دفع دیدی این خبر بدتر به ضررمون شد
جومونگ میره پیش یون تابال و نتایج سفرو میگه یون تابال میگه الان دیگه دولت هان به بویو نیاز داره و اگه شما با هانیها تجارت نکنید میوفته گردن یانگ جو جومونگ هم میگه اره اینقدر اونجا خوار و خفیفش کردم ولی جرات نکردن دستور لغو تجارتو بده
همقطاریهای جومونگ خبر بویونگو بهش میدن و همه با هم بلند میکنند میرند خونه دوچی قشون کشی
دوچی هم میگه شما نیومدین من هم داشتم ضرر میکردم بویونگو فروختم مگه سنگ به کلیسا انداختم که جومونگ هم با دوچی دست به یخه میشه و میخواد ضرب و شصتی بهش نشون بده که جلوشو میگیرند .جومونگ هم میگه میدونم که کی پشتته ولی یه بلای سرت بیارم که رب و روبتو یاد کنی
جومونگ که نتونست کاری کنه به اویه میگه اگه شده تمام بویو رو زیر پا بزارم میگردم و بویونگ رو پیدا میکنم ولی اویه ناراحت از اونجا میره
و میره پیش دوچی و میگه من رفیقهامو فروختم بویونگو کجاست میخوام ببنمش دوچی هم برای اینکه اویی زیر کار نزنه میگه باشه ولی اگه کارتو خوب انجام بدی اون آزاد میکنم تا با هم زندگی کنید
هان دانگ اویی رو میبره پیش بویوگ که توی یه خونه است و به جای کار میخوره و میخوابه بویوگ هم توی اون وضعیت حال و احوال جومونگو میپرسه که اویه میگه هنوز از هیون تو بر نگشته صبر کن خودم درت میارم
اویه هم کفری میشه و دیگه چاره ایی نداره مثل عرف این فیلمها میزنه تو مشروب و از این حرفها ماری و هیوپبو میاند ارومش کنند که میگه برید پیش اون شازدهتون.اخه اگه اون شازده است چطور نمیتونه کاری بکنه اون فقط سر دلسوزی چون اون بلا رو سر بویونگ اورد نگرانه مثل من که اونو دوست نداره
جومونگ موضوع بویونگو به اوته میگه و ازش میخواد بررسی کنه ببینه بویونگو به کی فروختن
موپالمو و موسونگ برای شرکت در جلسه میرند خونه یون تابال که توی راه موسونگ به موپالمو میگه هر چی زودتر بساز این شمشیرو تا هم جومونگو ولیعهد کنی هم من فرماندهی ژنرالی چیزی بشم هم تو به جایی برسی
همین موقع هم عمه سوسونو چی ریونگ میاد اونجا و فکر میکنه اینها ولگردن که موپالمو جوابوش میده و عمه سوسونو یکی میاره توی گوش موپالمو که رنگش مثل آهن تو کوره میشه رییس پیل هم میاد اونجا و میگه صداتو بیار پایین این خواهر رییسمون موپالمو کفرش در میاد میگه همچین کسی میزن تو گوش من و می خواد یکی بزن تو گوش عمه سوسونو که موسونگ میبردش .رییس پیل هم میگه این چه کاری بود کردی من و رییس این همه روش کار کردیم تا کشوندیمش طرف خودم تو زدی تو گوشش
توی جلسه هم موپالمو و موسونگ قضیه جاسوسی نارو برای تسو رو به جومونگ میدن و در مورد اکتشافات جدیدشون میگند که درنهایت میگند باید یه آهنگر هانی رو بیاریم اینجا تا فوت اخرو بهمون یاد بده
اویه هم طبق معمول میره خبرها رو میزه کف دست یونگ پو
در قصر هم ملکه میره پیش گوموا میگه اینقدر به پرو پای یومی یول نپیچ مردم واکنش نشون میدن اگه ناراحتی من یکی دیگه رو جاش بیارم گوموا میگه کسی داریم مثل اون باشه ملکه هم خوشحال میگه بله مأورییونگ هم ولایتم که مورد تایید عموم هست گوموا هم میگه جهنم برو هر کار میخوای بکن
وزیر بالگوئه هم وقتی میفهمه به ملکه میگه نکن این کارو مردم شورش میکنند ملکه هم از آینده نگریش میگه که مأورییونگ اینطور مدیون ماست و طرف تسو میتونه حمایت مردم رو برامون به ارمغان بیاره
در جلسه وزیران همه از جنگ بین هان با یه قبیله میگند که ممکنه هانیها تلافات بدن و دیگه نیان سمت بویو وزیر بالگوئه که که میبنه جمع خوشحاله موضوع رو میبره سمت عوض کردن یومی یول که وزیر بو مخالفت میکنه
کمی اون طرفتر هم ملکه با مأوریونگ و همقطاریهاش جلسه گرفتن گل میگند و گل میشنود و ملکه از تمایلش برای جابجایی کاهن اعظم میگه که مأوریونگ هم کم کم خوشش میاد فقط مشکلشون حضور سوریونگ توی جلسه است
خبر این ملاقات میره روی آنتن و حتی یوهوا هم اصل موضوع رو میفهمه
زیر دستهای یومی یول هم بهش میگند این ملاقات های مأوریونگ با ملکه زیاد شده حتماً خبرهاییه میخوان یه کارهایی بکنند شما یه کاری کن همین موقع سوریونگ میاد اونجا میگه کجایین شما که ملکه میخواد مأوریونگ جایگزن یومی یول کنه
یومی یول هم یون تابالو به قصر دعوت میکنه اونهم با سوسنو بلند میکنند میاند اونجا که یومی یول میگه اگه دست یاری سمت دراز کنم میگیرش
یون تابال و سوسونو در این مورد با هم حرف میزند که سوسونو به باباش میگه بهتر ما وارد این بحثها نشیم که یون تابال میگه نترس من گرگ بارون دیدم حساب همه جاشو میکنم که سر راه تسو هم میبیندشون و میگه بیاد باهاتون کار دارم
و بهشون از احساسات و عواطف و بی خوابهای عاشقانه میگه و میگه من سوسونو رو میخوام تصمیمتونو بگیرن که یون تابال میگه باید فکر کنیم
توی خونه یون تابال به سوسونو میگه تو که تسو رو دوست نداری جومونگو میخواهی من نمیخوام مجبورت کنم ولی احتمال اینکه بابامون در بیاد هست پس سعی کن انتخابی بکنی که به نفع خودت و کشورمون باشه
سوسونو ناراحت میاد بیرون و مونده چه کنه که اتوه میاد پیشش و سر صحبتو باز میکنه و به سوسونو میگه چون هنوز ولیعهد انتخاب نشده نمیتونی یکیو انتخاب کنی چون نگران آینده کشوری (از قول و قرارهای توی اردوگاه بئ مانگ بی خبره)
شب جومونگ در حال بررسی و مطالعه روشهای ذوب آهنه که سوسونو میاد پیشش وقتی موضوع رو میفهمه میگه اونهایی که آهنگر بودن چند سال کار کردن و به جایی نرسیدن آخه تو رو چه به این کارها به درد ولیعهدیت میخوره جومونگ میگه من میخوام برای بویو این کارو بکنم یه نفر باید این کارو میکرد من هم مشغول شدم اگه تلاش کنم میتونم بعد برای ولیعهدی هم خوبه .سوسونو هم ازا ین اراده جومونگ کیف میکنه و قضیه خواستکاری تسو و در موندگیشو میگه که جومونگ میگه دست سرنوشت در اینه که من تا آخر با تو باشم استادم همچین تجربه ایو داشت و شکست خورد ولی من همه کار برای این تعهد میکنم
در کارگاه افراد موپالمو مقداری مخلفات در روش ساخت شمشمیر به کار بردن ولی همه شون میکشند و موپالمو میگه مقدارشو کم و زیاد کنید ببینید چی میشه
جلسه ای دیگه در این رابطه تشکیل و در این مورد بحث میشه که وسط کار اویه در میره و ماری میگه این یه چیزیش شده ببینید من کی گفتم
اوته هم برای جومونگ خبر میاره که یک به یک برده خرو کشته و اسمی از بویونگ پیدا نکرده و گولتون زدن .جومونگ هم میگه که اینطوریهاست
جومونگ هم شب سر راه هان دانگو خفت میکنه و میگه یا میگی بویونگ کجاست یا اینقدر میزنمت که صدا خر بدی اون هم تا کتکها رو میخوره همه چیو لو میده
جومونگ با چشمانی آکنده از خون (خشم اژدها ) میره تا بویونگو آزاد کنه که این بین چند نگهبان بی گناه هم به درک می پیوندونه
در نهایت بویونگو آزاد میکه و به هان دانگ میگه به دوچی بگو من بویونگو بردم بهش بگو مرد باش بیا پولتو بگیر
جومونگ بویونگ میبره مقرر یون تابال که همقطاریهاش میاند اونجو خیلی خوشحال مشند و به اویه میگه دیدی گفتم که آزادش میکنم اویه که داره از خجالت آب میشه میگه روم سیاه من باید بمیرم چون شما رو به دوچی و تسو فروختم جومونگ هم جلوش زانو میزنه و میگه تقصیر منه که شماها اینقدر اذیت شدین پیشم بمونید که اونها هم لوطی گری میکنند و میگند من که گفتیم تا آخرش هستیمت
هان دانگ هم مثل همیشه خبر مسرت انگیزو میبره برای دوچی که دوچی دیگه صبرش تمام میشه و میخواد شرشو کم کنه ولی بی خیال میشه و میگه حواست باشه کسی چیزی نفهمه که اگه یونگ پو فهمید دو تامونو همینجا چال میکنه اویه هم گندش در اومده نمی تونه پیش جومونگ بمونه
طبق توفقات صورت گرفته قرار بر این میشه که اویه دوباره برای تسو خبر چینی کنه تا گول بخورن
اویه به تسو میگه که جومونگ روش تبدیل آهن به فولادو فهمیده که دو تا شازده کم مونده سکته رو بزنند جومونگ هم از دور مراقب اوضاعه
کلمات کلیدی :